گزارش روزنامه جامعه فردا
«آشویتس خصوصی من» سرودهی حسن همایون جایزه شعر شاملو را دریافت کرد
غروب ۲۱آذر ۱۳۹۶. تهران بیحوصله و کدر است و خیابان ولیعصر به خاطرهی چنارهایش میاندیشد و سرفه میکند. اتوبوسی بلندترین خیابان مشجر تهران را بالا میرود. در خیابان عارفنسب، پاییز شکل و شمایل دیگری دارد. درهای موقوفه دکتر افشار باز است و نور حیاط به خیابان باریک پردرخت تابیده است. داخل خانه شلوغ است و آدمها آرامآرام روی صندلیهای سالن نهچندان بزرگی مینشینند. سردیس شاملو روی سن به تفکر دربارهی چیزهایی مشغول است که لابد هنوز ذهن ما و شعر ما بدان قد نمیدهد. کمی آن سوتر آقای بامداد در تابلویی که از شمعهای دورتادورش نور میگیرد؛ از جهان رفتگان به ما بیچرا زندگان نگاه میکند. آقای بامداد ۹۲ ساله شده است و این سومین بار است که شاعران دور هم جمع میشوند که جایزهای را به نام او بدهند به کتاب شعری برگزیده. مراسم جایزه شاملو از یاد شاعران دیگر خالی نیست. مهمانی با صدای نیما و شعرش آغاز میشود، نیمای بزرگی که هرچه داریم وامدار انقلاب و تحول اوست در بنیان شعر. بعد صدا و شعر اخوان ثالث است و فروغ فرخزاد و نصرت رحمانی… .
اجرای مراسم را رویا تیموریان بر عهده دارد و اولین کسی که روی سن دعوت میکند، محمدرضا اصلانی است؛ یکی از داوران جایزه که در ستایش شعر و خیال شعر حرف میزند و دربارهی هرآنچه از ظرفیتهای شعری شاملو بیرون آمده است؛ سخنرانیاش پیچیده و سنگین و فلسفی است. پس از او تصویر و صدای شاعران دیگر هوا را سبک میکند. اسماعیل خویی، رضا براهنی، سیمین بهبهانی و یدالله رویایی… ستاره اسکندری هم شعر «زمین» شاملو را با موسیقی هوشیار خیام اجرا میکند. مرادفرهادپور، داور دیگر و سخنران دیگر است. صحبتهایش را با جمله معروف آرتور رمبو آغاز میکند: «باید مطلقا مدرن بود». بعد شعر نو را نمونه و رخدادی کمنظیر یا یگانه موردی میداند که ما هستی تاریخی را به شکل واقعی تجربه کردهایم و درواقع تجربه مدرنتیه را بهصورت مطلق پیش بردهایم. تنها موردی که در آن توانستهایم مطلقا مدرن باشیم و به همهی تناقضات و انفجارهای ناشی از مدرن بودن تن بدهیم. اما فرهادپور قصد ندارد صرفاً به بحثهای علمی و فلسفی شعر بپردازد که قاعدتاً این مراسم جایش نیست. به همین خاطر نقبی میزند به بحران در شعر مدرن امروز، به سرنوشت شعر در دوران معاصر که زیر سایهی ویرانی و تباهی بقیهی رخدادها قرار گرفته است. میگوید: «شعر ما امروز بهرغم رخداد شعر نو در فضای بحرانی به سر میبرد که بازتاب بحران اجتماعی جامعه است. همهی سویههای این بحران را در شعر هم میبینید؛ تورم کلماتی که آوار میشوند، تعداد شاعرانی که بیشتر از خوانندگان است؛ فساد و انحصار و تجمل پرستی.»
او به فراموشی محتوا بهعنوان یکی از اصلهای زیباییشناسی مدرن هم اشاره میکند، به اینکه شعر امروز ما حدیث نفس است و ما تنها با روانشناسی یک «من» زخمخورده روبهرو هستیم که اصلاً نمیخواهد به تجربهی مدرنیته به شکل مطلق آن تن بدهد، بلکه برعکس میخواهد از دیگری و تاریخ فرار کند و به پناهگاه آرام نفس خود پناه برد. فرهادپور از «من»ی حرف میزند که میخواهد دنیا را محاکمه کند؛ چراکه او را درک نکرده است. و میگوید که این شعر محتاج رابطه با جهان و دیگری است و باید خودش را از نو تجربه کند.
پس از او سیاوش کسرایی، محمدعلی سپانلو، م.آزاد، عمران صلاحی، احمدرضا احمدی، سهراب سپهری، بیژن الهی و محمد مختاری شعر میخوانند. تصویرشان روی پرده سالن ثابت و بیحرکت است. سالن پر از کلمه میشود.
بعد احمد پوری بیانیه را میخواند: «هیات داوران با ابراز خرسندی از وجود مجموعه شعرهایی از شاعران نسل جوان در پی آن بودند تا حساسیت به جهان از درون حساسیت به زبان در ساختارهای گسترشدهندهی معنا را در این مجموعهها ردیابی کنند. از سوی دیگر کوشش داوران بر آن بود که تنوع و رنگآمیزی و گستردگی نظرات دربارهی شعر امروز را مدنظر داشته باشند.»
محمدرضا اصلانی، احمد پوری، هوشنگ چالنگی، مراد فرهادپور و ضیا موحد هیأت داوران سومین دورهی جایزهی شعر احمد شاملو بودهاند.
آنها با اذعان به اینکه ممکن است آثار مورد داوری به تمام و کمال واجد شاخصها و معیارهای یادشده نباشد، مجموعه شعر «آشویتس خصوصی من» سروده حسن همایون را با کسب اکثریت آرا بهعنوان برگزیدهی اول سومین دورهی شعر احمد شاملو معرفی میکنند. آیدا سرکیسیان به روی سن میرود. یادش هست که وقتی از بانیان این مراسم تشکر میکند، یادی هم کند از جانباختگان و کسانی که در زلزلههای اخیر عزیزانشان را از دست دادهاند. جایزه را به حسن همایون تقدیم میکند و مراسم به آخر میرسد.
مراسمی که جای خالی یکی دو نسل میان جوانها و قدیمیترها، مثل جای خالی دندان افتادهای در آن خودنمایی میکند. مراسمی که یک غایب بزرگ دارد؛ شمس لنگرودی که نامش در میان کاندیداها بود، اما به مراسم نیامده و نامهای نوشته و در آن گفته است که حادثهی تلخی او را از آمدن بازداشته و تبریکات صمیمانهاش را به برگزیده تقدیم کرده است. (چرا پیش از این از داوری شدن در این جایزه انصراف نداده و فرصت را به رقیبان جوانترش نبخشیده است؟) مراسمی که اگرچه وامدار نام شاملوست، تنها به صدای او بسنده نمیکند و از صداهای دیگری در شعر معاصر ایران یاد میکند که نامشان ۱۶_۱۷ تا بیشتر نیست و یادمان میاندازد که این زنجیره همان جا، پس از آن آدمها انگار پاره شده است و جز تنی چند از آن نسل، درختانی کهنسال و ریشهدار که هنوز نفس میکشند، هیچ گیاهی دیگر در این برهوت نروییده است.
اتوبوسی از خیابان عارفنسب عبور میکند. مسافرانش مردان و زنانی را در تاریکی خیابان میبینند که از موقوفهی دکتر افشار بیرون میآیند. زنی کنار پنجرهی اتوبوس نشسته است و پیغامهای تلگرامش را بالا و پایین میکند. کسی برایش نوشته است: مرا تو بیسببی نیستی… لبخند میزند و به شاعرانی نگاه میکند که از خیابان بالا میآیند. هیچ کدامشان را نمیشناسد. در یک گروه تلگرامی نوشتهاند: امروز تولد احمد شاملوست. او را خوب میشناسد.
آرزو شهبازی - روزنامه جامعه فردا
ارسال نظر